لهجه نیویورکی ،گفتگو با بهنام کامرانی ،چاپ شده در روزنامه شرق
- Maryam Amir Farshi

- Jun 3, 2020
- 11 min read

مریم امیرفرشی – گفتگو با بهنام کامرانی
لهجه نیویورکی
مدتی بود که می خواستم با بهنام کامرانی گفت وگویی داشته باشم درباره آثارش .اوهنرمندی است که در حوزه آموزش و مباحث پژوهشی هم فعال است .اخیرا یک نمایشگاه انفرادی در گالری آن با عنوان "آن جا که مهم نیست کجاست"برگزار کرده.این فرصت در گالری ویستا که درآن نمایشگاهی گروهی برپا بود ،به دست آمد.به این بهانه هم راجع آثارش با هم حرف زدیم وهم نظراتی درباره این نمایشگاه بین ما رد وبدل شد. آثارالهام شیروی ،سمیه دادرس، سحر مسلمیان ، شاهین نوروزی وشادی موسوی درکنارهم در این نمایشگاه به نمایش درآمدند.هنرمندانی که درفضای تجسمی ،آموزش وپژوهش نیز فعال اند.وبی توجه به تب وتاب بازار ورسانه های از تخم مرغ سربرآورده،خوب یا بد،کارخودشان رامی کنند. یک تیر با دونشان.
با نگاه به آثار گذشته شما و حتی همین نمایشگاه اخیر ،بیشتر درباره آیکن و نشانه های تصویری صحبت کردید.در دوره های مختلف ،آثار شما به لحاظ تصویری تفاوت هایی داشته اند باهم.اما به لحاظ محتوا گویا رویکرد ثابتی را دنبال می کنید،با حرف من تا چه حد موافق هستید؟
شایداز اولین دوره های کاری من بله ،به لحاظی درست می گویید،مکانیزم تصویر،هرچه قدرکه پیش تر آمدم ،بیشتراهمیت پیداکرده .خوب جنبه های فرهنگ ایرانی،اعم از نقاشی یا هنر ایرانی در کارهای من به شکلی حضور پیدا کرده و همچنان حضور دارد در کارها ی آخرمن،این جنبه های فرهنگی مبتنی بر شخصیت ها وفضا هاست مثلا در مجموعه اسکناس ها که من اسم آن مجموعه را گذاشتم ایران گردی روی اسکناس،در واقع فضاهای تاریخی که پشت اسکناس هاوجود داشتند وما کمتر به آن ها توجه کردیم ،به مثابه در کار من مطرح می شدند.در آنجا من سعی کردم جنبه های نقاشانه وسبک شخصی خودم را کنار بگذارم چون به درد این کارها نمی خوردند وسعی کردم مثل یک تصویر ساز به فضا نگاه کنم.من یک منظره داشتم واین منظره قراربود چیزی در آن قرار بگیرد که معنی منظره را تشدید یامتحول کند .من وقتی روی سی و سه پل کار می کردم،مثلا یک فولکس غرق شده را هم روی آن کشیدم .خود پل باعث شد که من پهلوانی را بکشم که در واقع دست هایش را پل کرده ودو پهلوان دیگر را روی دست های اش نگه داشته .در مجموعه اخیر من خیلی متنوع تر و سیال تر به سراغ شخصیت ها رفتم چون موضوع شخصیت ها بودند،همه چیز پشت شخصیت ها حذف شد اکثرفضاها تخت هستند،می خواستم به نوعی فضاوزمان راحذف کنم وهمه این پرسناژها درعین حال برداشتی از عکس بودند.اما من ویژگی های نقاشانه را برای شان به کاربردم.یعنی از ساخت وساز پرهیز کردم ،بعضی ها بسیارخام دستانه اجرا شدندوبعضی به روش اکسپرسونیستی اجرا شدند.واین جنبه ها با عکس فاصله گذاری می کنند.برعکس مجموعه آخری که درحال کار روی آن هستم .من در این مجموعه سعی داشتم روی عکس کار کنم ولی معنی عکس بودن را از آن ها گرفتم.
علت انتخاب این شخصیت ها از سوی شما دقیقا چیست ،آیا دغدغه سنت در آن ها مطرح است یا پرداختن به فرهنگ عامه ،ارتباط یا گسست آن ها ؟
نکته اصلی همین جاست .بعضی از مخاطبین این عناصررا نا مانوس خواندند ولی به نظرم این شخصیت ها بیننده را با خود در گیر می کند.شما پرسش از شخصیت را می بینید .من در این مجموعه زمینه را از اثر گرفتم و به نوعی کانتکس زدایی کردم.دریکی از کارها شما بروسلی را می بیند وروی سراو یک پهلوان سنتی زورخانه ای و در عین حال یک موقعیت گالیوری پیش می آید وخشونت بروسلی با زمینه گرم وحضور گل های رز یک تضاد ایجاد می کند.شما در واقع در گیرفرایند رابطه شخصیت ها باهم می شوید .در عین حال سبک هم سیال می شود و شما بین فضای پاپ ،نوفیگوراتیو، حتی اکسپر سیونیست و نیو رومانتی سیسم جابه جایی می بینید.یک جور فضای بینامتنی به وجود می آیدونگاه مخاطب به شخصیت های مثلا قاجار،تغییر می کند وبه نظرم این کار نویی است.
اخیرا استفاده از این تیپ ها در اثار هنرمندان مثل شخصیت های تاریخی و سیاسی باب شده واین شیوه را زیاد می بینیم،این اتفاق با توجه به رویکردی که شما به دنبال آن هستید و درباره آن گفتید،سطح آثار شما را به سطحی شعاری و معمولی تقلیل نداده ؟
اگر معمولی بودند،مخاطب با آن ها راحت تر ارتباط برقرار می کرد.البته این موضوع برای من هم به نوعی یک چالش محسوب می شود من در سال های اخیرهم از عناصر پاپ استفاده کردم ،از اسکناس یا عکس و این ها به نوعی مد هم هست .اما فی الواقع موقعیت تفکری این ها برای من مهم بوده.من بعداز مد شدن از آن ها استفده نکردم .خیلی از این عناصر را شاید برای اولین بار من استفاده کردم .اما وجوهی که هنرمندان مختلف دربه کارگیری عناصرمشترک ،دارند با هم متفاوت است.مسئله این است که استفاده از تصاویر یا لباس هایی که درعکس های مربوط به گذشته استفاده می کنیم ،خیلی تازگی ندراد.نقاشی ماهمواره یک جنبه اسطوره ای ویک جنبه شاعرانه داشته .بیست سال اخیر هم شاهد توجه به این گرایش هستیم.چیزی که برای من مهم بوده ،جنبه مطالعات فرهنگی آن بوده.یعنی این که من توسط این نمادها چه طور جریانی را خوانش می کنم.بیننده در مقابل آثار من نیاز به یک اطلاعات حداقلی و اولیه دارد.باتوجه به این که تکنیک نقاشی های من هم بیشتر تکنیک معاصر دارد تا تکنیک مدرنیستی .من همیشه به دنبال این بودم که با نقاشی ام جنبه ای از دانایی را مطرح کنم .در نهایت فکر می کنم هنر به این گونه است .البته من جنبه های زیبایی شناسانه را کنار نمی گذارم .بنابر این فکر می کنم آثارمن بیشتر برای بیننده تولید سوال می کند، درماهیت استفاده یک شکل یا کاراکتردرتصویر،مثلا دردوران قاجار وبیننده می تواند هربار تعبیر متفاوتی از آثار داشته باشد،با توجه به تنوع آثاردر ارائه ،چیدمان و موضوع که به نوعی شبیه زندگی روزمره ما هم هست.به نوعی کل نمایشگاه روی مخاطب اثر گذار است نه یک اثر، که در حال حاضر در نمایشگاه های ما کمتر دیده می شود.تنوع در آثار برای یک هنرمند،که ازویژگی های هنر معاصراست هنوزخوب فهمیده نشده و درحال حاضریک امرمذموم است .در حالی که می توان نمونه هایی را درهنر سنتی خودمان پیدا کرد.اگر شما یک مینیاتور را درمکتب تبریز ببینید،نقش ،پرسناژ وزمینه هر کدام بدون هم شخصیت مستقل خود را دارند.
درکارشما بیشترتجربه گرایی وشیطنت های درونی را شاهد هستیم تا به نوعی رویکرد دعوت به پرسش از سوی مخاطب .
بله واقعا جدا کردن این ها از تجربیات روزمره بسیار سخت است.من دلایل زیادی رادر روند اجرای یک پروژه دنبال کردم.مباحث اجتماعی ،سیاسی و حتی تجربه های شخصی من،دراین روند دخالت داشتند. بوروسلی در دوره نوجوانی برای من یک قهرمان بوده ومن مواجه شدم که چرا من تابه حال تصویر بوروسلی را به عنوان شخصیتی که دوستش دارم کار نکردم ؟این آدم دارای یک دیدگاه است.او آدمی است که ضعف خودش را تبدیل به قدرت می کند. این که شما چگونه ضعف خود را تبدیل به قدرت می کنید مهم است .این را من درتدریس خودم هم اشاره می کنم.
این قهرمان پروری خودش امری سطحی به شمار نمی آید؟مثل هزاران شخصیتی که در رسانه های مختلف با آن مواجه می شویم.
از نظر من اشکالی ندارد.این شخصیت ها به شکل تازه ای در کاری مثل نقاشی مطرح می شوند.
مخاطب رسانه ای مثل نقاشی که عموما خاص هستند وبه قولی روشنفکر چه تاثیری می تواند از چنین شخصیتی بگیرند؟
من راه رابرخوانش مختلف افراد نمی بندم .من کار روشنفکرانه را ایجاد پرسش های پیچیده وفلسفی نمی دانم .کارهنری می تواند یک تصویر ساده یا قهرمان پرورانه باشد اما بکر باشد .
این با حرف های شما کمی متناقض است ،رویکرد شما به نظر مدرنیستی است اما کنش شما معاصر است.
من درمقاله ای اشاره کردم که چه کسی گفته آثاراندی وارهول عمیق ترازآثار لوسین فروید نیست؟ماارجاعاتی که درشخصیت های آثار وارهول می توانیم پیدا بکنیم، روزمره ولی عمیق هستند.به همان نسبت که لوسین فروید پرتره مادر یا دختر خود راکار کرده.گویا در جامعه هنری روشنفکری ایران این شیوه هنر فیگوراتیو عمیق محسوب می شود.من نسبت به این موضوع موضع دارم.نمی توان مرز مشخصی بین عمیق بودن یا نبودن این دو قرار داد برای همین هنرمندان جوان زدند زیر خیلی از چیزها .اگر شمامی گویید چیزی مد شده ،دلیل دارد،اگر ناصرالدین شاه به تصویردرمی آید،جنبه طنز آمیزآن مهم است. پشت هرمد یک تفکر هم وجود دارد.
تکنیک اجرا در آثار مجموعه اخیر شما با وجود این که گفتید خیلی بازنمایانه نیست ،اما هست و توجه بیش از حد شما به واقعی بودن تصاویر ،نوعی رخ نمایی تکنیکی در اجرا به نظر می آید،و خیلی هم در خدمت مفهوم و برای انتقال آن ضروری نیست .چرا از خود مثلا عکس استفاده نکردید؟توجه شما به شیوه اجرا،آثار شما را از توجه به مفهوم دور نکرده وویژگی مدنیستی در آن ها به نظر با این شیوه تشدید نشده؟
به نظرم مفهوم وتصویر خیلی به هم چسبیده هستند ودر این مجموعه من سعی نکردم جنبه مفهومی کار غالب باشد.در مجموعه اسکناس ها جنبه مفهومی قوی تر بود .در این مجموعه اخیر در بعضی از آثار نشانه ای از عکس پیدا نیست و حتی بعضی از شخصیت ها خطی کار شده اند.در واقع ضرورت این که من چگونه نقاشی کنم را با ویژگی های نقاشانه در کار تعریف کردم.
وضعیت آینده هنر ایران را چگونه پیش بینی می کنید
این بسیار کار سختی است مثل پیش بینی وضعیت ستارگان در کهکشان.اما در حال حاضر بسیار خوب است هرگز هنرایران به این اندازه پویا نبوده. البته جسارت در کار هنرمندان جدید کمتر شده اما بسیار استعدادهای درخشانی در حال تولد هستند.من دانشجویانی را که تصمیم به مهاجرت دارند، از این کار منع می کنم .چرا که فضایی که الان برای آن ها به وجود آمده درخارج از ایران نیست .ارجاعاتی که می شود به یک شی داد در ایران مختلف است به لحاظ اجتماعی ،هنری و غیره .ولی در خارج یک ارجاع مشخص برای مثلا همان شی وجود دارد.بعضی از دانشجوها را می بینم که کارشان فوق العاده است واین دلیلی جزدر دسترس بودن رسانه ها ،بلاواسطه بودن تجربه های هنری و معاصر بودن شان باکشورهای دیگرندارد. بعضی از بچه ها هستند که شایددر کارشان یک لهجه نیویورکی باشد وهیچ وقت هم آن جا نرفته باشند.
این عدم خطر کردن و کم شدن جسارت در آثار هنرمندان به علت تغییر و تحول های سیاسی ،اجتماعی دراین سال ها بوده به یا به نظر شمادلیل دیگری دارد؟
بله اما هنرمندبیشتر به لحاظ اقتصادی خودش را محدود کرده .قبلا چیدمان های بزرگی درشهر می دیدیم ،هنرمند با پول خودش درکارهنری بیشترخطرمی کرد.اما الان مثلا خیلی از دانشجو های ترم یک ،راه مطمئن برای شان دنباله روی از افرادی است که خیلی سریع از طریق کار هنری شان به موفقیت مالی می رسند . وقتی هنرمندی که کارش نو است ،پس از چند بار ،فهمیده نمی شود یا باید از آن روش دست بکشد یادرآن تغییر ایجادکند یا به دنبال مد های موجود دربازار برود.
این یک آسیب جدی نیست که در طی چند دهه مانع رشد و ایجاد یک جریان فکری منسجم و مستقل در ایران شده و بد تر هم خواهد شد.به نوعی ادامه دادن به مصرف هنر وارداتی؟
چیزی که مد می شود ،زود هم از مد می افتد ،چیزی که آسیب ایجاد می کند،کم بنیه بودن مطالعه در نزدهنرمندان جوان است ،نه همه آن ها .به علت نداشتن تجربه عمیق درخواندن ،هنرشان خیلی زود افول می کند واز نفس می افتد.ادامه کار برای هنرمند مهم است که چگونه با ادامه کارش وجه متفاوتی را روبه روی بیننده قرارداده وهربارچیز تازه ای در کار وی دیده بشود.
غیرازکارهنری از شما مقالاتی هم به صورت پژوهشی یا نقد منتشر شده،وضعیت نقد را درفضای تجسمی ایران چگونه می بینید،اگر چه این سوال یک مقدارکلی است
دراین باره،من یک مقاله دارم که مطالعات فرهنگی چه طوردارد جاگزین نقد می شود.نقد ژورنالیستی در ایران خیلی پیشرفت کرده اما نقد جدی و دانشگاهی کمرنگ است ،به خاطر این که نشریاتی که این نوع نقد را چاپ بکنند ،کم هستند واین نوع نقد است که می تواند تعادل ایجادکند، بین سره و ناسره یا مثلا مد هایی را که در حراجی ها به وجود می آید ،افشا بکند. یا مثلا چه هنرمندی به نسبت دیگری که قیمت آثارش بالاترست،خوب یابداست.از جنبه ای دیگر منقد هم آن مشروعیت لازم را ندارد.منتقدی که دست روی یک هنرمند بگذارد و گالری ها و سایر مراکز دیگر به اواعتماد بکنندرانداریم. در جاهای دیگر وقتی منتقدی،هنرمندی راتایید می کند،راه هم به لحاظ شهیرشدن ،وهم به لحاظ توجه جامعه بین المللی به وی،برای او باز می شود.
چرا در ایران منتقد این مشروعیت لازم را ندارد؟دلایل این مشروعیت از کجاناشی می شود؟
چون که نقد به عنوان یک صنف در ایران هنوز مطرح نشده .در واقع منتقدینی را نداریم که به صورت حرفه ای و فقط از این راه امرار معاش کنند.اگر من نقدی نوشتم ،یا درآن فضا خلایی را حس کردم یا به نوعی بده و بستانی بوده که با کار هنری خودم داشتم .من نه خودم را منتقد می دانم نه پژوهشگر.چون در واقع عمیق و مشخص در هیچ کدام از این ها کار نکردم .موضوعی که در این سال ها خیلی به آن اهمیت دادم نوشتن کاتالوگ هنرمندان جوان بوده .چون خود این موضوع یک ادبیات نوشتاری هست که بین همه مردم نشر پیدا می کندودر عین حال ویژگی های هنرمند را حتی به گالری دارمی شناساند. د ردنیا منتقدینی هستند که در یک نشریه ،جریان ساز هستند اما مسائل اقتصادی با تحمیل خودش باعث شده این موضوع کمرنگ بشود .مهم این است که هنرمند آگاه که در حوزه اندیشمندانه دارد کر می کند چه طور واکنش نشان می دهد چه در نوشته هایش که حتما لازم نیست نقد باشد هر هنرمند حتی باید بتواند کار خودش را توضیح بدهد و تفهیم کند.واین یک خلا است ما کمتر داریم نوشته هایی که نشان بدهد هنرمندان ما چه طور فکر می کردند.در صورتیکه از زمان رنسانس این را درهنرمندان غربی داریم.
اگر یک منتقد،هنرمند هم باشد درک وجوه تئوری برای او و بالطبع تاثیر آن بیشتر نیست ؟
اگر این گونه باشد که خیلی خوب است.در سال های اخیر هنرمند به مثابه متفکر بیشتر مطرح می شود،تحصیلات دانشگاهی بیشتر اهمیت دارد.الان کتابی در رابطه با هنرمندانی که پی اچ دارند منتشر شده یا در خیلی از دانشگاه ها روی کار هنری به عنوان تز دکتراکارمی کنند.این نشان دهنده این است که جنبه اندیشمندانه وتحصیل درهنر چه قدر مهم شده .
حال که بحث نقد شد،دوست دارم نظرتان را درباره این نمایشگاه هم بپرسم؟
چیزی که حسن این نمایشگاه می تواند باشد،ضعف آن هم می تواند باشد وآن تنوع آن است.تنوع کارها به جهت این که کارها ربط معنایی مشخصی هم با هم ندارند ،می تواند ضربه زننده باشد،در عین حال این تنوع کنار هم یک جذابیتی هم برای بیننده دارد .ضعف نمایشگاه رادراین می بینم که با آثاری روبه روهستیم که یک پای آن در آثار مدرنیستی است و یک سری آثار که جلوتر هستندبه لحاظ زمانی و جایشان در نقاشی معاصر قرار می گیرد.شاید این یک کم به نمایشگاه لطمه زده .درعین حال آثلر روی خط داغ مدهایی که آدم الان ،در گالری هامی بیند، نیستند،این یک حسن است .تعدادی از هنرمندان این نمایشگاه با ماده رنگ کار کردند .کارهای شان بسیار اکسپرسیواست و هنرمندان دیگر از وجه فیگوراتیو وساخت و ساز ،کاملا کارشان دیده می شود .مثلا کارهای سحر مسلمیان هیچ کدام از این دو نیستند .وی یک جور هنر نوآبستره معصر را به نمایش در آورده که تا اندازه ای هم به شکل چشم انداز دیده می شود نه فیگوراتیو.این ها مطالبی هست که می شود به صورت کلی درباره آن ها حرف زد
به کارهایی اشاره کردید که یک پایشان در آثار مدرنیستی است ،کدام وجه مدرنیستی بودن مد نظر شماست؟تکنیک ،محتوا ،عناصر؟
به لحاظ تکنیک.کارشاهین نوروزی و شادی موسوی هردو کار با ماده رنگ است البته قسمت هایی از کار شاهین نوروزی ،پرداخت بیشتری شده ،مثلا دهان ،اسلحه یا پریزبرق اما درنهایت آن چیزی که تاتثیر اصلی را می گذارد،ماده رنگی است که شکل فیگوررا تداعی می کند.یا در کار شادی موسوی شکلی از اجزای بدن را.مشابه کارهای اکسپرسیونیستی قرن بیستم،هرچند باز در کار شاهین نوروزی نشانه هایی وجود دارد که ممکن است این کارها را به فضای نقاشی معاصر نزدیک کند، چند لهجه ای است و آدم چند نوع پرداخت رادر آن می بیند.اما هم چنان تحت تاثیر اکسپرسیونیست هایی مثل بیکن واکسپرسیونیست های آلمانی و انگلیسی است.
به نظرم در کل نمایشگاه یک گسستی هم وجودداشت شاید به لحاظ تفاوت های سبک ،تفاوت دارنداما توجه به دنیای درونی هنرمند و دغدغه ایشان حلقه ارتباطی به لحاظ محتوایی درآثار بود ماشاهد یک آشفتگی در زمینه فکری ایشان هستیم.
هرکدام از این دوستان نقاشان جدی هستند و لهجه شخصی خودشان را دارند.ونمایشگاه فردی هریک شاید به نوعی تاثیر گذارترباشد.شاید فقدان یک نظریه باعث این ضعف است .هرچند نمایشگاه یک مقدمه دارد.البته من به دنبال انسجام یک پارچه نیستم.اما در یک نمایشگاه وقتی بیننده با اثرمواجه می شود بایدیک بازخورد فکری نسبت به آن داشته باشد.شاید اگر نمایشگاه موضوع پیدا می کرد و بده بستان هنرمندان فارغ از مساله دوستی ایشان بیشتر می بود،می توانست موفق تر باشد .قسمت خوب نمایشگاه این است که جنبه تفکری کارها بر جنبه زیبایی شناسانه کار برتری دارد .سحر مسلمیان دارد در جنبه ای کار می کند که کمتر دیده می شود. همان جنبه هنر آبستره نو که از یاخته ها وعناصربیومورفیک در کار استفاده می کنند واین جنبه مفیدی است.
خلق یک چنین فضایی با استفاده از رسانه هایی مثل رسانه های دیجیتال آیا به پرداخت وتمرکز بر مفهوم کمک نمی کند،شما ضرورت اجرای آثاری مشابه این روش را در دوره معاصر درچه می بینید؟
نقاشی بودن خیلی متفاوت است هرچند ماتفاوت می گذاریم بین یک نقاشی هایپر رئالیستی از روی نقاشی اگر گراهان ریشتر از روی یک عکس نقاشی می کند وبعد از آن دوباره عکس می گیرد ،هم یک رفت وآمدی بین فضای نقاشانه و عکاسانه هست وهمین که ویژگی های نقاشی ضرورت های خاص خودش را تعریف می کند.خود این که نقاش وقت گذاشته و یک دیتیل از یک فضا را انتخاب کرده وبا ماده خاصی اجراکرده به شکلی که پرینت احتمالا نمی تواند انجام دهد ،این ایجاد تفاوت می کند .ضرورت انتخاب یک مدیا را خود هنرمند انتخاب می کند .احتمالا خیلی از ویژگی های کسپرسیونیستی یا فرایندی حاضر در این نمایشگاه را با عوامل دیجیتال نمی شد انجام داد مثلا در آن تابلو که نقاش(سمیه دادرس) کنار نقاشی فرزندش کار کرده ،این را با تکنیک دیجیتال نمی توان انجام داد.یعنی خود فرایند به ثمر رسیدن اثر متفاوت است




Comments